تزهایی پیرامون موقعیت جدید سیاسی در ایران !
با قرار گرفتن جناح راست در موقعیت رهبری "یکپارچه" حاکمیت اسلامی، موقعیت سیاسی در ایران ویژگی های جدیدی بخود گرفته است. یکی از ارکان این تغییر موقعیت سیاسی در استراتژی بین المللی و داخلی ای است که رژیم اسلامی برای بقاء و تداوم حاکمیت منحوس خود دنبال میکند. جناح حاکم رژیم اسلامی بر پوک بودن پایه های حاکمیت خود واقف است. میدانند که تنها با زدن و سرکوب و اعدام میتوانند بمانند. میدانند که هر درجه عقب نشینی زمینه تعرض و گسترش بیشتر اعتراضات مردم خواهد شد. از اینرو تهاجم همه جانبه ای را به مردم آغاز کرده اند. این تهاجم سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. چوبه های دار را بر پا کرده اند. وحشیانه به زنان و جوانان حمله میکنند. فعالین و سازماندهندگان جنبش کارگری، دانشجویی و حقوق زنان را دستگیر و زندانی میکنند. و هر روز جنایت جدیدی خلق میکنند. کمونیسم کارگری برای پیشروی نیازمند یک ارزیابی عینی از اوضاع کنونی و روندهای سیاسی موجود در جامعه است.
۱- بحران رژیم اسلامی ناشی از کشمکش جناحهای حاکمیت نبود بلکه خود این بحران محصول نخواستن کلیت رژیم توسط مردم و حاصل حرکت توده های مردم برای بزیر کشیدن رژیم اسلامی است. با کنار زده شدن دوم خرداد و "یکپارچه" شدن رژیم اسلامی این بحران نه تنها تخفیف پیدا نکرد بلکه تشدید نیز گشته و رژیم اسلامی را بیش از پیش شکننده تر و به لحاظ اجتماعی "بی پایه" تر در مقابل مردم قرار داده است. هیچ بخشی از رژیم اسلامی قادر به حل بحران حکومتی نیست. سرکوب نیز راه حل نیست. نه تنها مردم را مرعوب نمیکند بلکه مردم جری تر میشوند. بعلاوه هیچ نقطه سازش و قرار گرفتن در دوران غیر بحرانی برای رژیم اسلامی متصور نیست. رژیم اسلامی درمانی برای بحران لاعلاج اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود ندارد. محکوم به سرنگونی و سقوط است. فاکتوری که در سالهای اخیر و با شروع جنبش سرنگونی در روانشناسی توده های مردم تغییر کرده است، باور و دست به کار شدن مردم در بزیر کشیدن این رژیم منحوس اسلامی است.
۲- رژيم اسلامى بنا به ماهيت سياسى و هويت اسلامى خود هرگز قادر نخواهد شد به یک حکومت متعارف سرمايه دارى در ايران تبديل شود. این رژیم هرگز نخواهد توانست ملزومات حرکت متعارف سرمایه داری و گسترده انباشت سرمایه در ایران را تامین کند. هرگز قادر نخواهد شد در اقتصاد سرمایه جهانی جایی برای کشوری با موقعیت اقتصادی و سیاسی ایران دست و پا کند. موجودیت رژیم اسلامی خود موجب تشدید بحران لاعلاج اقتصادی رژیم است. فلج اقتصادى سرمايه دارى در ايران پایه اصلی بحران لاعلاج حکومت اسلامى است. این حکومت تاکنون بر مبنای سرکوب و کشتار و سرنیزه خود را نگهداشته است. احمدی نژاد خود را تماما بر این رکن حاکمیت تاکنونی رژیم اسلامی استوار کرده است. کلا سیاست تعدیل و کمی "سازش" حکومت اسلامی با مردم که توسط خاتمیون دنبال میشد، به کناری زده شده و سیاست عمومی تشدید سرکوب و تشدید اختناق و قداره بندی افسار گسیخته در دستور قرار گرفته است. اما حتی خودشان هم میدانند که سرکوب و ارعاب و گسترش توحش اسلامی رژیم اسلامی پاسخگوی اعتراضات مردم نیست. این سیاست نه تنها به نتایج مطلوب و پایه ای خود منجر نخواهد شد بلکه بر عکس میتواند در صورت مقابله متحدانه مردم به یک رو در رویی گسترده با مردم کشیده شد. مقاومت متحدانه مردم و جنبش کارگری میتواند بسرعت شکاف واقعی در صفوف رژیم را آشکار کند. نظامی کردن اوضاع سیاسی یک احتمال واقعی است. میلیتاریزه کردن اوضاع یک سیاست رژیم اسلامی در مواجهه با چنین شرایطی است.
۳- جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم در شرایط حاضر صدمات بسیاری را متحمل شده است. اما شکست نخورده است. پایان نیافته است. این جنبش مانند هر جنبش اجتماعی دیگر افت و خیزهای خود را دارد. در مسیر خود گاها دچار شکست های مقطعی و عقب نشینی در نبرد و عرصه ای و یا برای مدتی میشود. اما از آنجائیکه زمینه های عینی شکل گیری این جنبش کماکان به قوت خود باقی است، این جنبش برای دستیابی به اهداف خود ناچار به تداوم و حرکت است. تنها یک سرکوب خونین و گسترده میتواند این جنبش را به شکست بکشاند. اما رژیم اسلامی از توان سیاسی و جنبشی لازم برای سرکوب خونین مردم در ابعاد سالهای ۶۰ و ۶۷ برخوردار نیست. رژیم اسلامی علیرغم توسل به سیاست سرکوب گسترده قادر به شکست جنبش توده های مردم برای سرنگونی رژیم نخواهد شد و نمیتواند سرنگونی طلبی را از دستور اعتراضات توده ای مردم خارج کند. سرنگونی رژیم اسلامی در حال حاضر و علیرغم تهاجم گسترده رژیم کماکان در دستور فعال جامعه و مردم قرار دارد.
۴- یکی از پی آمدهای تغییر و تحولات در حاکمیت رژیم اسلامی، دنبال کردن استراتژی جدید رژیم اسلامی در سطح منطقه و در ارتباط با تخاصمات موجود در سطح بین المللی است. در چهار چوب این استراتژی رژیم اسلامی سیاست تعرضی گسترده ای را در سطح منطقه و بین المللی دنبال میکند. سیاست "برچیدن دیوارهای عدم اعتماد" دوران خاتمی کاملا جای خود را به سیاست تقابل مستقیم و آشکار با دول متخاصم و اردوی تروریسم دولتی آمریکا و متحدینش داده است. اتخاذ سیاست ارتجاعی "نابودی و محو کشور اسرائیل" نه تصادفی بود و نه ناشی از "دگماتیسم سیاسی" صرف دولت احمدی نژاد. این گوشه ای از سیاست پایه ای رژیم اسلامی در این دوران در سطح منطقه است. جنگ اسرائیل و حزب الله یکی از جبهه هایی بود که رژیم اسلامی به آن شکل داد و به استقبال آن رفت. هدف رژیم اسلامی در سطح منطقه تبدیل شدن به یک قدرت فائقه و به عبارتی "ابر قدرت منطقه" است. در حال حاضر رژیم اسلامی در این راستا پیشروی های معینی کرده است. توازن قوای سیاسی در منطقه به درجاتی به نفع اسلام سیاسی و رژیم اسلامی تغییر کرده است. رژیم اسلامی میکوشد این موقعیت جدید در منطقه را پشتوانه تهاجم خود به جنبش سرنگونی توده های مردم و به شکست کشاندن جنبشهای اعتراضی در جامعه تبدیل کند. جنگ ارتجاعی آمریکا علیه عراق و شکست سیاسی آمریکا در پیشبرد پروژه منطقه ای اش زمینه معینی به اسلام سیاسی در تحولات منطقه و همچنین در قبال ناسیونالیسم عرب داده است. رژیم اسلامی در استراتژی جدید بین المللی خود میکوشد بطور گسترده تری به بهره برداری و سوء استفاده از مساله مردم محروم و ستمدیده فلسطین بپردازد. رژیم اسلامی در عین حال در صحنه بین المللی کوشیده است که جایی برای خود در صف نیروهای "ضد امریکایی" و بخصوص در ائتلاف با کشورهای ونزوئلا، کوبا، و نیکاراگوئه دست و پا کند.
۵- در حال حاضر جنبش های اجتماعی و جنبش سرنگونی توده های مردم در شرایط ویژه ای بسر میبرند. این جنبشها تحت تعرض وحشیانه رژیم اسلامی قرار گرفته اند. این افت موقتی و کوتاه مدت و اساسا محصول سیاست سرکوب مستقیم رژیم اسلامی و از طرف دیگر ناشی از وجود سیاستهای سازشکارانه ملی – اسلامی در بخشهایی از رهبری این جنبشها است. چند فاکتور عمومی دیگر در عین حال در این تغییر موقعیت مقطعی جنبش توده های مردم برای سرنگونی موٽرند. با از هم پاشیده شدن دوم خرداد، سطح علنی تحرک توده ای جامعه افت کرده است. مردم از دوم خرداد برای گسترش مبارزه علیه کلیت رژیم اسلامی استفاده میکردند. از طرف دیگر چشم انداز عراقیزه کردن جامعه ایران در پی خطر احتمالی حمله نظامی آمریکا و جنگ یک احتمال دهشتناک است که به درجاتی در بالای سر جامعه قرار گرفته است. رژیم اسلامی از این فضا وسیعا بهره برداری میکند. جنگ برای رژیم اسلامی یک مائده آسمانی و ابزاری برای عقب راندن جنبشهای اعتراضی است. مردم ظرفیتهای مخرب رژیم اسلامی و میلیتاریسم آمریکا را میشناسند. این چشم انداز دهشتناک، توسط نیروهای ملی – اسلامی عاملی برای فشار به جنبش سرنگونی و زمینه ای برای قرار گرفتن در کنار رژیم اسلامی است. از هم اکنون بخشهایی از اپوزیسیون ملی – اسلامی و بخشهایی از جنبش راست پرو غربی اعلام کرده اند که در صورت حمله نظامی در کنار رژیم اسلامی قرار خواهند گرفت. این مجموعه شرایط موجب افت موقتی در جنبش توده های مردم برای سرنگونی شده است. این افت هر چند که پایدار نیست اما تغییر آن منوط به تلاش آگاهانه و جدیدی توسط جنبش کمونیسم کارگری و حزب اتحاد کمونیسم کارگری است.
۶- یک رکن موقعیت سیاسی ویژه حاضر رانده شدن بخشهایی از دوم خردادیها و نیروهای ملی – اسلامی به خارج از حاکمیت و ظاهر شدن در پز "اپوزیسیون" حکومت اسلامی در دوره جدید و بعضا اظهار ندامت از سیاستهای دوره گذشته خود در دفاع از بخشی از حاکمیت رژیم اسلامی است. این نیروها پس از دیپرسیون اولیه بخود تکانی داده و مجددا بحرکت در آمده اند. این نیروها در خارج از حاکمیت کماکان همان اهداف گذشته خود را اما با شیوه های متفاوت و در اشکال جدیدی دنبال میکنند. این نیروها اساسا در پی اصلاح رژیم اسلامی هستند. خواهان حفظ هر چه بیشتر ارکان و شالوده های قدرت طبقاتی از تعرض و گزند توده های مردم هستند. در پی آن هستند که تا ایستگاهها و توقف گاههای جدیدی در سر راه اعتراض مردم سرنگونی طلب ایجاد کنند. این صفی بی افق و بی آینده است. با سرنگونی رژیم اسلامی پرونده اش بسته خواهد شد. در شرایط کنونی دچار تجزیه شده است. با سرنگونى رژيم اسلامى کلا پرونده اپوزيسيون سنتى ملى - اسلامى در سياست ايران بسته ميشود و نيروهاى مختلف اين جنبش به محافل و گروهبنديهاى کم تاثيرى در حاشيه جدال نيروهاى اصلى راست و چپ در جامعه تبديل ميشوند . امروز بخشهای درباری این جنبش میکوشند با علم کردن رفسنجانی مجددا جایی برای خود در حاکمیت اسلامی پیدا کنند. اما جناح راست که تاکنون پیشرویهایی را در عرصه بین المللی و بعضا در عرصه تقابل با مردم از آن حاکمیت اسلامی کرده است، بسادگی سنگرهای بدست آمده را خالی نخواهد کرد.
۷- اپوزیسیون راست محافظه کار که اساسا به دور سلطنت طلبان و مشروطه خواهان گرد آمده اند، به سلطنت طلبان محدود نیستند. بخشهایی از جمهوریخواهان پرو غرب نیز به این اردو تعلق دارند. این جنبش عملا دچار یک رخوت و سردرگمی جدی شده است. این جریان در این دوران افتهای بسیاری کرده است. این صف فاقد رهبری و سازمان جدی است، اگر چه دارای امکانات تبلیغاتی گسترده و ارتباطات وسیع با جامعه است. دو گرایش در صفوف جریان ناسیونالیسم محافظه کار ایرانی، ناسیونالیسم قومپرست از یک طرف و ناسیونالیسم عظمت طلب از طرف دیگر در مقابل هم قرار گرفته اند. یک ویژگی دوران حاضر تحرک ناسیونالیسم قومپرست بود. رشد گرایش قومپرست در این اردو محصول عدم کارآیی سیاستهای گرایش عظمت طلب در این جنبش است. ناسیونالیسم قومپرست یک گرایش شدیدا مخرب اما بعضا رو به رشد در این جنبش است. بخشهای مشروطه خواه این جنبش در تلاشند تا با نزدیکی با جریانات ملی – اسلامی برای خود کارنامه داخل کشوری تهیه کنند. سناریوی تغییر اجتماعی این جریانات علاوه بر تکیه همیشگی بر قدرت نظامی و تبلیغاتی دول غربی متکی بر پیشبرد پروژه هایشان بر دوش جناح راست جنبش ملی – اسلامی است. این جریانات اگر چه جای چندانی در تحولات حاضر ایفا میکنند اما کم رنگ کردن نقش این جریانات در تحولات آتی جامعه یک اشتباه فاحش و غیر قابل جبران است.
۸- تحولات حاضر جنبش کمونیسم کارگری را در موقعیتی کاملا ویژه و منحصر بفرد قرار داده است. تنها این صف خواهان یک تحول آزادیخواهانه، برابری طلبانه و تماما رادیکال و انقلابی است. عبور از دوره کنونی در تحولات جامعه به تلاش ویژه این نیرو گره خورده است. جنبش کمونيسم کارگرى نه فقط ميتواند پرچمدار و سازمانده طبقه کارگر و توده های مردم در تحولات جارى و آتى ايران باشد، بلکه از این پتانسیل برخوردار است که اکثريت مردم را در يک انقلاب توده اى براى آزادى و برابرى و رفاه در ايران رهبرى کند. اما این جنبش در حال حاضر دچار پراکندگی و تفرقه سازمانی است. فاقد مرجعیت سیاسی و فکری واحد و پذیرفته شده ای است. کمونیسم منصور حکمت در این جنبش کمرنگ شده است. گرایشاتی در حال عبور از این خط کمونیستی هستند. این جنبش کماکان از ضعف قدرت سازماندهی اجتماعی و توده ای و تلفیق کار علنی و مخفی و همچنین سازماندهی مبارزه علنی در شرایط کنونی در جامعه رنج میبرد. عدم برسمیت شناسایی ضعفهای این جنبش از جانب بخشهای تحزب یافته این جنبش خود یک معضل دیگر موجود در این جنبش است. در چنین شرایطی دو گرایش این جنبش را تهدید میکند. گرایش "شکست طلبانه" و گرایش "آوانتوریستی" سیاستهای هستند که میتوانند این جنبش را از مسیر خود دور کنند. برای فائق آمدن بر شرایط کنونی و تامین شرایط پیشروی باید به سه مساله اساسی در این جنبش پاسخ داد. کمونیسم کارگری در ایران تنها با کمونیسم منصور حکمت پیروز میشود. کمونیسم کارگری باید به نیرویی سازمانده و رهبر در تحولات حاضر تبدیل شود. کمونیسم کارگری باید به انسجام وعیار سیاسی و هماهنگی مبارزاتی بالاتری دست پیدا کند. ما یکبار دیگر تاکید میکنیم که "پيروزى کمونيسم کارگرى و رهايى مردم در جدال تاريخساز کنونى در ايران قبل از هر چيز منوط به اين است که اولا، طبقه کارگر بعنوان يک نيروى مستقل و تحت پرچم سوسياليستى خود پا به ميدان مبارزه بر سر قدرت سياسى بگذارد، و ثانيا، توده وسيع مردمى که عليه رژيم اسلامى بپاخاسته اند به سوسياليسم و جمهورى سوسياليستى بعنوان يک آلترناتيو سياسى و اجتماعى واقعبينانه و قابل تحقق بنگرند." تامین این ملزومات و فائق آمدن بر ضعفهای کنونی وظیفه حیاتی حزب اتحاد کمونیسم کارگری و کل کادرهای این جنبش است. کمونيسم کارگرى بايد به حزب سياسى کارگران و رهبر انقلاب مردم بدل شود .
|